hambergermenu

چرا تعداد یاران امام حسین در واقعه کربلا اندک بودند؟

سلام هایی که به تک تک اصحاب امام در زیارت ناحیه ی مقدسه می کنیم، سلام به شخصیت های خاصی است که

  • اولا:هنر این را داشته اند که زمانه ی خود را بشناسند که این کار بسیار ظریفی است
  • ثانیا: متوجه بوده اند که در ذیل امام حسین چه فتح تاریخی مهمی را می توانند به وجود آورند.

بنده گاهی در در ک موضوع دوم که عرض کردم اینقدر خودم را ناتوان می بینم که به یاد این روایت می افتم که می فرمایند:
«یأتی القرآن یوم القیامه بکرا»
روز قیامت قرآن می آید در حالی که دست نخورده است. 
یعنی این همه تفسیر و تذکر هنوز، برای ورود به قرآن کافی نیست، هر چند هر کدام در جای خود مفید و لازم است.
ولی قرآن دارای جایگاه رفیعی است که به راحتی دست بشر به آن نمی رسد.
آدم حس می کند اگر کسی کمی به جریان کربلا با تعمق نگاه کند و جوانب مختلف آن را بررسی نماید، حیرت می کند.
حیرت از آن جهت که چگونه عده ای قلیل توانستند بفهمند امام می خواهند کار مهمی در تاریخ ایجاد کنند و آن ها می توانند در آن کار شرکت نمایند.
هنوز هم فکر نمی کنم اگر زیر این آسمان بخواهد کربلایی واقع بشود بیش از آن عده ای قلیل به صحنه بیایند.

کربلا چیز عجیبی بوده است.

درست است وقتی یک مکتب الهی ظهور کند با موانعی روبه روست ولی بعد از مدتی ذهن ها را به خود جلب می کند و عده ی زیادی به آن رجوع می کنند و در همین رابطه قرآن می فرماید:
«یدخلون فی دین الله أفواجا»
وقتی نصرت الهی و فتح و پیروزی فرا رسد، مردم به صورت گروه گروه داخل در دین الهی می شوند.
اما وقتی همین نهضت بخواهد از یکی از تنگناهایی که در پیش رو دارد بگذرد که مسلمانان در تاریخ خود با آن تنگناها سال های متمادی روبه رو بوده اند، دین داران کم خواهند بود، در حالی که ناگزیر در مقابل اهدافی که آن دین در پیش رو دارد، تنگناهایی هست که آن مکتب باید برای شکوفا شدن در نقطهی آرمانی خود، آنها را یکی بعد از دیگری پشت سر بگذارد.

اسلام در ابتدای امر با ابوسفیان روبه روست، حالا که ابوسفیان به ظاهر مسلمان شده، با ابو سفیانی روبه روست که در چهره ی معاویه و پس از آن در چهره ی یزید بن معاویه مدعی مقام امیر المؤمنینی جامعه ای اسلامی گذشتن از این تنگنا -که ریشه در تاریخ جاهلیت داشت – کار بسیار مشکلی است و به همین جهت ملاحظه می کنید همان هایی که تا دیروزبرای حاکم یت د ین اسلام مبارزه می کردند و خون می دادند حالا که باید از یکی از تنگناها ی جاهلیت که اسلام با آن روبه روست عبور نمایند همراهی نمی کنند و امام حسین تنها می شوند.
چون مردم باور ندارند مکتب الهی اسلام نظر به آرمان هایی فوق رسم زمانه دارد.
تعبیر امام حسین در رابطه با برگشت جامعه اسلام به عهد اموی پس از مدتی که از مسلمانی شان گذشته این است که می فرمایند:

این دنیا تغییر کرده و منفور شده است، خوبی هایش رفته و باقی نمانده از دنیا مگر ته مانده ای، همچون کاسه ای که در ته آن مختصری از رطوبت بماند. همچون چراگاه وبا زده. مگر شما مشاهده نمی کنید که به حق عمل نمی کنند و از باطل گریزان نیستند، شایسته است مؤمن در این حالت دل به لقاء پروردگار خود ببندد. من مرگ را جز حیات و زندگی نمی بینم و زنده ماندن با ستمگران را جز بدبختی نمی بینم، در حال حاضر مردم بندهی دنیایند و دین بر سر زبان های آنها می چرخد و تا وقتی زندگیشان بر محور دین بچرخد، در پی آند اند، اما وقتی بوسیله بلا آزمایش شوند، دین داران اندک می شوند.

وقتی به عظمت یاران امام حسین پی می بریم که بفهمیم اسلام پس از شصت سال از هجرت رسول خداوند به چه صورتی در آمده است و آنها متوجه شدند این اسلام آن اسلامی نیست که باید باشد.
شرایطی فراهم شده بود که به تعبیر برادر عزیزمان جناب آقای رحیم پور ازغدی:

مردم رو به قبله نماز می گذاردند، اما طعم اسلام تغییر کرده بود، مردم مسلمان بودند و نبودند، حرف از اسلام و پیامبر بود و نبود».

در بیست سال حکومت معاویه یاران هوشیار امیر المؤمنین التان متوجه انحرافاتی بودند که همچنان با ایجاد زاویه ی بیشتر و بیشتر از اسلام جای پای خود را در جامعه ی آن زمان باز می کرد.
حقیقتا جامعه ی اسلامی آن زمان یک دوره ی بیست ساله ی انحراف را طی کرده بود و به تدریج همه ی راه ها برای نجات اسلام بسته می نمود مگر آنچه در کربلا اتفاق افتاد و آن راهی که امام حسین العلی و اصحاب بزرگوار آن حضرت انتخاب کردند.

 

 

منبع :کتاب جایگاه تاریخی حادثه کربلا و هنر اصحاب کربلا در فهم آن / اصغر طاهرزاده

دسته بندی :

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *